آخرین راهنما


اردیبهشت 1397
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        


با سلام در این وبلاگ سعی بر این است که نکات سبک زندگی دینی را بيان کنیم و ان شاالله که همگی بتوانیم به آنهاعمل کنیم خدایا چنان کن سر انجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار


جستجو


 



تقویم را باز میکنم.نگاهی به مناسبت ها میاندازم.امروز ۱۸ اردیبهشت،روز بیماریهای صعب العلاج است.تصمیم میگیریم به مناسبت این روز متنی بنویسم.

اما چگونه؟؟؟؟!!!

چگونه میتوانم احساس یک فرد سرطانی را هنگام شیمی درمانی بنویسم؟چگونه میتوانم درک کنم حس یک زن سرطانی را که به دلیل شیمی درمانی موهای سر و ابرویش ریخته است؟آیا واقعا میتوانم درک کنم او چگونه این همه درد و رنج را تحمل میکند؟

من که با یک درد دندان ساده بی طاقت میشوم و دنبال هزار راه برای ساکت کردنش چگونه حال یک بیمار سرطانی که بعد از هر بار شیمی درمانی تا پای مرگ میرود و برمی گردد را میفهمم؟

من که اگر چند روز در خانه بمانم بی حوصله و افسرده میشوم؛ چگونه میتوانم درک کنم حال یک بیمار هموفیلی را که مجبور است در خانه بماند تا مبادا با کوچکترین ضربه ای به بدنش ، خونریزی کند و جانش به خطر بیافتد؟

اینترنت گوشی را باز میکنم.در کادر سرچ عبارت"صبر بر بیماری"را مینویسم.چندین مقاله و مطلب بالا می آید.یکی را باز میکنم. حدیثی از امام رضا (ع) را میبینم:((هر بنده مومنی که خداونداو را به بلایی گرفتار نمود و او بر آن تحمل و صبر کرد.قطعا در پیشگاه خداوند،مانند پاداش شهید را خواهد داشت)).

عجب صبر بر بیماری و بلا اجرش برابر با اجر یک شهید است!!!

چه مژده و دلداری خوبی!!!

اللهم اشفِ کلَّ مریض

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[سه شنبه 1397-02-18] [ 07:57:00 ب.ظ ]




​#تولیدی_به_قلم_خودم 

اتاق آشفته است. روحم آشفته تر!!

چرا هیچ چیز سر جای خودش نیست!؟

اتاق مرتب نمیشود. روحم آرام نمیگیرد.!!

باید از این آشفته بازار فرار کنم. باید از این همه قید و بند رها بشوم!!

صدای کبوتری از پشت پنجره میاید؛حتما راهش را گم کرده است.خانه اش نزدیک است با آن یک کوچه فاصله دارد اما نمیتواند برود. نمیتواند یا نمیخواهد؟؟؟

بس است اینقدر صدا نده!!صدایت آشفتگیم را چند برابر میکند. کافیست چند بال بزنی تا به خانه ات برسی.

خدایا خانه من کجاست؟چقدر با آن فاصله دارم؟شاید نزدیک باشد شاید دور!!!

گرفتار تاریکی شدم. گم شدم. کسی هست راه را نشانم دهد؟کسی هست دستم را بگیرد؟کسی هست نور بپاشد بر مسیرم تا به خانه ام برسم؟؟؟

آی کر شدم از این همه صدای کِرو_وور!!!

دست بر گوشهایم میگذارم تا صدایی نشنوم!!

کبوتر بیچاره تا صبح هم که صدا بدهی در این همهمه و تاریکی کسی صدایت را نمیشنود یا اگر شنیده هم شود کسی نیست که کمکت کند.

بلند میشوم باید به خودم کمک کنم. به حیاط میروم کبوتر به نرده پنجره چسبیده است. او را میگرم. چادر به سربه منزل همسایه میروم و کبوتر راتحویل صاحبش میدهم.

برمیگردم ؛لب سکو می نشینم. ستارگان چشمک میزنند. ماه از بالای درخت همسایه نورش را نثار خانه مان کرده است. چه نسیمی ریه هایم را پر میکنم.

با آب خنک حیاط وضو میسازم. خودم را تحویل صاحبم میدهم. روحم آرام میشود. اما اتاق نه!!!!

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[شنبه 1397-02-08] [ 06:04:00 ق.ظ ]