آخرین راهنما


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        


با سلام در این وبلاگ سعی بر این است که نکات سبک زندگی دینی را بيان کنیم و ان شاالله که همگی بتوانیم به آنهاعمل کنیم خدایا چنان کن سر انجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار


جستجو


 



گفتم خــ❤️ــدا آمد نــــدا…
گفتا بگو ای بنده ام

گفتم خدا شرمنده ام 

بس که گنه من کرده ام 

گشته سیاه پرونده ام 

آمد ندا ای بنده ام 
بخشنده ام، بخشنده ام

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[پنجشنبه 1396-06-16] [ 12:16:00 ق.ظ ]




تمـناےظہــور✨:

🔹 یکی از دانشمندان، آرزوی زیارت امام زمان را داشت. مدتها ریاضت کشید و کوشید ولی نشد. سپس به علوم غریبه و اسرار حروف رو آورد، اما نتیجه نگرفت.
🔸 روزی در یکی از این حالات معنوی به او گفته شد: «دیدن امام زمان برای تو ممکن نیست، مگر آنکه به فلان شهر بروی». او نیز رفت و در آنجا چلّه گرفت و به ریاضت مشغول شد. روزهای آخر بود که به او گفتند: «الان امام زمان، در بازار آهنگران، در مغازه پیرمرد قفل سازی نشسته اند». سریعا به آنجا رفت. وقتی رسید دید امام زمان نشسته اند و با پیرمرد گرم گرفته اند و سخنان محبت آمیز میگویند. سلام کرد، حضرت پاسخ دادند و اشاره به سکوت کردند.
🔺 دید پیرزنی قد خمیده با عصا آمد و قفلی را داد و گفت: اگر ممکنه برای رضای خدا این قفل را از من سه شاهی بخرید که به سه شاهی پول محتاجم. پیرمرد قفل را دید سالم است و گفت: این قفل هشت شاهی ارزش دارد… من کلید این قفل را میسازم و ده شاهی، قیمتش خواهد بود! پیرزن گفت: نه، نیازی ندارم.
🔆 پیرمرد با سادگی گفت: تو مسلمانی، من هم مسلمانم، چرا مال مسلمان را ارزان بخرم و حقت را ضایع کنم؟ این قفل اکنون هشت شاهی ارزش دارد، من اگر بخواهم سود ببرم، به هفت شاهی میخرم، زیرا بیش از یک شاهی منفعت بردن، بی انصافیست. باز تکرار میکنم: قیمت واقعی آن هشت شاهی است، چون من کاسبم و باید سود ببرم، یک شاهی ارزانتر میخرم! پیرزن باورش نمیشد. پیرمرد هفت شاهی به او داد و قفل را خرید.
❄️ همین که پیرزن رفت، امام به من فرمودند: «این منظره را تماشا کردی؟! اینطور شوید تا ما به سراغ شما بیاییم. چله نشینی لازم نیست، به جِفر متوسل شدن سودی ندارد. عمل سالم داشته باشید و مسلمان باشید تا من بتوانم با شما همکاری کنم! از همه این شهر، من این پیرمرد را انتخاب کرده ام، زیرا این مرد، دیندار است و خدا را می شناسد، این هم امتحانی که داد. از اول بازار… همه میخواستند که ارزان بخرند و هیچ کس حتی سه شاهی نیز خریداری نکرد و این پیرمرد به هفت شاهی خرید. هفته ای بر او نمیگذرد، مگر آنکه من به سراغ او می آیم و از او دلجوئی و احوالپرسی میکنم.»

📚 ملاقات با امام عصر، ص۲۶۸
#حکایات_و_تشرفات ۸
@TamannayeZohoor

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[سه شنبه 1396-06-14] [ 03:31:00 ب.ظ ]




🌸برکات وجودی امام غائب🌸
#حدیث
💭 يکى از نام‌هاى خداوند « يا مُنتَهَى الرَّجايا » ؛ (۱) « اى نهايت اميدها » است .
💭 نقش حياتى و شگفت‌انگيز اميد در سعادت و موفّقيت فرد و جامعه بر کسى پوشيده نيست . رسول گرامى اسلام صلی ‌الله ‌عليه‌ و آله می ‌فرمايند :
« اگر اميد نبود مادرى فرزند خود را شير نمی داد و کسى درختى نمی ‌کاشت .» (۲)
اميدى که ما از آن گفت‌وگو می ‌کنيم ، اميدى راکد نيست که سکون را توصيه کند. 
در اين‌جا اميد به شناختى پيوند می ‌خورد که نور و تلاش می ‌آفريند. 
اميد به نجات - خبر از واقعيتى در طبيعت انسان و تبلور آن در يک برهه از تاريخ به وسيله‌ى يک ابرمرد - تفکّرى سازنده و حرکتى مسئولانه است.
شیعه با عرضه‌ى اعتقاد به امام مهدى عجّل الله فرجه الشریف ، ابتکار عمل را در رفع اين عطش انسانى به عهده گرفته است. 
اعتقاد به رهبرى مردى که آرمان‌هاى حقيقى انسان را لباس واقعيت مي‌پوشاند. 
« مَن عَرَفَ هذَا الأمرِ فَقَد فُرِّجَ عَنهُ لإِنتظارِه » ؛ (۳) « هرکس اين مقصد را شناخته‌ باشد براى او به واسطه‌ى انتظارش فرج حاصل شده است . »
💭 آری ، آن‌چه در طول تاريخ ، با آن همه دشمنى و توطئه و مکر و نيرنگ ، رمز پايدارى شيعه بوده است ، چيزى جز اميد نيست ؛ 
گرچه اهل سنت نيز اعتقاد به حضرت مهدى عليه السلام دارند ، امّا اعتقاد به مهدى موجود با اعتقاد به يک مهدى که هر وقت خداوند بخواهد به دنيا می ‌آيد و در وقت مناسبى ظهور می ‌کند ، هرگز قابل مقايسه نيست .
🌸 وجود شريف امام عصر عجّل ‌الله ‌تعالى ‌فرجه ‌الشريف مى ‌فرمايند :
« إنّا غَيرُ مُهْمِلينَ لِمُراعاتِكُم وَ لانَاسِينَ لذِكْرِكُم وَ لَوْ لاذلِكَ لَنزَل بكم الّلأواء و اصطَلَمَكُمُ الأعداء » ؛ (۴)
« ما هرگز شما را به حال خود رها نكرده‌ايم و هرگز شما را از ياد نبرده‌ايم و اگر نبود ( عنايت پيوسته‌ى ما ) حتماً سختی‌ها و بلاهاى فراوانى به شما می‌رسيد و دشمنان شما را نابود می‌كردند. »
🌺 چه اميدى بالاتر از اين‌که امام زمان عليه السلام ما را فراموش نمی‌کنند و چه شرمسارى بالاتر از اين‌که ما اماممان را فراموش کرده‌ايم.
پى نوشت ها :

۱ . مفاتيح الجنان ، دعاى جوش کبيره .
۲. نهج الفصاحه، ص ۱۸۹ ، کلمه ۹۳۶ .
۳. کلينی ، اصول کافی ، ج ۲ ، ص ۱۹۸، ج ۳ .
۴ . طبرسی ، احتجاج، ج۲ ، ص ۳۲۳ .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:45:00 ق.ظ ]




‍ ‍ ‍ ‍🔅🌸💮 💮🌸🔅

#چادرانه
🌹روزے ڪه تو را آفرید

آرام در گوشتــ زمزمه ڪرد :
تو جهاد نڪن

تو مانند مردان ڪار نکن

تو دستــ به سیاه و سفید هم نزدے،

نزدے…🙂
فقط حجابتــ  را 

فقط عفافتــ  را

فقط نجابتتـ را

با چنگ و دندان نگھ دار💪🏼
 تا از آغوش تو مردانے بہ معراج بیایند

و از پاڪے تو فرزندان بشر پاڪ شوند

و خواستــ به تو بفهماند ڪہ چقدر برایش ارزشمندے و مرد هیچ

برتری بر تو ندارد☺️🌺

آنگاه فاطمه (س) را آفرید😍

و گفتـ این بهانه ی

آفریدن زمین و همه ی کائناتــ و عالمیان استــ و عفاف را در فاطمه نهاد تا زن او را الگو ڪند و بداند وظیفه اش چیستــ .🍃
فاطمه ای که چادرش پشتــ در

سوختــ اما از سرش نیفتاد

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-06-12] [ 09:26:40 ب.ظ ]




​چند دقیقه لطفا

قطعا ارزش خوندن داره

.

.

.

.

.

نامه خواندنی نظر علی طالقانی به خدا
این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین‌شاه طلبه ای در مدرسه مروی تهران بود و بسیار بسیار انسان فقیری بود. شبی از شدت تهی دستی و گرفتاری به این فکر می افتد که بالاخره چه باید کرد؟ آیا به مراجع تقلید وقت روی آورم؟ یا نامه‌ای به شاه نوشته و از او کمک بخواهم؟ یا به امیر المومنین توسل جویم و از فقرم به او شکایت برم؟ سرانجام شب را تا نزدیک سپیده در فکر سپری میکند و به این نتیجه میرسد که نباید به انسانها مراجعه کنم و تنها راه این است که نامه‌ای به خدا بنویسم و خواسته های خود را بصورت کتبی از او بخواهم. به همین جهت خالصانه و در اوج اعتماد و امید به خدا، نامه‌ای به درگاه خدای متعال نوشت که نامه او در موزه گلستان تهران تحت عنوان «نامه‌ای به خدا» نگهداری می شود.

مضمون نامه:

بسم الله الرحمن الرحیم

خدمت جناب خدا!

سلام علیکم

اینجانب بنده شما هستم. از آنجا که شما در قرآن فرموده اید:«و ما من دایه فی الارض الا الله رزقها؛ هیچ موجود زنده‌ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده من است» من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما در روی زمین. و در جای دیگر قرآن فرموده‌اید: «ان الله لا یخلف المیعاد؛ مسلما خدا خلف وعده نمیکند»

بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم:

- خانه‌ای وسیع

- همسری زیبا و متدی

- یک خادم

- یک کالسکه و سورچی

- یک باغ

- مقداری پول برای تجارت

لطفا پس از هماهنگی به من اطلاع دهید.

مدرسه مروی - حجره شماره 16 - نظرعلی طالقانی

نظر علی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر میکند که نامه را کجا بگذارم؟ میگوید مسجد خانه خداست. پس به مسجد امام در بازار تهران (مسجد شاه آن زمان) میرود و نامه را در سوراخی در دیوار مسجد قایم می‌کند و با خودش میگوید: حتما خدا پیدایش میکندو به مدرسه بازمی‌گردد.

فردای آن روز، ناصرالدین شاه با درباری‌ها میخواستند به شکار بروند. کاروان او از جلوی مسجد میگذشت. از آنجا که به قول پروین اعتصامی:

نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد و خاک سرگردان ماست

ناگهان به اذن خداوند، باد تندی شروع به وزیدن میکند و نامه نظرعلی را روی پای ناصر الدین‌شاه می‌اندازد. ناصرالدین شاه نامه را میخواند و شکار را کنسل کرده دستور میدهد کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه مروی می‌فرستد و نظرعلی را به کاخ فرا‌می‌خواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند، دستور میدهد همه وزرایش جمع شوند و می‌گوید: «نامه‌ای را برای خدا نوشته بودند، ایشان به ما حواله فرمودند. پس ما هم باید انجامش دهیم»

و دستور میدهد همه خواسته ‌های نظرعلی یک به یک اجرا شود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:03:50 ب.ظ ]